بزرگان چو خرّم شدند از نبید
بشد شنگل و خوابگاهی گزید.
فردوسی.
چه بد بود کین دشت راه تو بودنه آرام را خوابگاه تو بود.
فردوسی.
میدانت خوابگاه و خون عدوت آب تیغ اسپرغم و شیهه اسبان سماع خوش.
فرخی.
دو چادر همیشه بر آن خوابگاه کشیده یکی زرد و دیگر سیاه.
اسدی ( گرشاسبنامه ).
من رهی را از جفای دشمن اولاد توخوابگاه و جای غیر از دره و کهسار نیست.
ناصرخسرو.
بدشت دگر بینمت خوابگاه بحوض دگر بینمت آبخور.
مسعودسعد.
ز میدان سوی خوابگاه آمدم.نظامی.
خوردش چه و خوابگاه او چیست اندازه ش تا کجا و او کیست.
نظامی.
هرکه درین راه کند خوابگاه یا سرش از دست رود یا کلاه.
نظامی.
چون مستان گشتندبر ثنا و آفرین پادشاه روی زمین هم داستان شده عزم خوابگاه کردند. ( جهانگشای جوینی ).تو کی بشنوی ناله دادخواه
بکیوان برت کله خوابگاه.
سعدی ( بوستان ).
منعم بکوه و دشت و بیابان غریب نیست هرجا که رفت خیمه زد و خوابگاه ساخت.
سعدی ( گلستان ).
|| جای خواب.( ناظم الاطباء ). مرقد. خفتن جای. ( یادداشت مؤلف ) : ریگ اومیدان دیو و خوابگاه اژدها
سنگ او بالین ببر و بستر شیر ژیان.
فرخی.
چنین گفت آن خوابگاه این زمی است بر او خفتگانند هرچ آدمی است.
( گرشاسبنامه ).
|| بستر : دیدم افکنده بر بساط بلند
خوابگاهی ز پرنیان و پرند.
نظامی.
زره پوش خفتند جنگ آوران که بستر بود خوابگاه زنان.
سعدی.
خار است بزیر پهلوانم بی روی تو خوابگاه سنجاب.
سعدی.
در خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست کیمخت خارپشت ز سنجاب خوشتر است.
سعدی ( طیبات ).
خفتنت زیر خاک خواهد بودای که در خوابگاه سنجابی.
سعدی.
|| مدفن. قبر. گور : اوست حیات گیرنده از نفسهای مردم... خوابگاه. ( تاریخ بیهقی ).بیشتر بخوانید ...