یاد کن زیرت اندرون تن شوی
تو بر او خوار خوابنیده ستان.
رودکی.
نهاده بر چشمه زرین دوتخت برو خوابنیده یکی شوربخت.
فردوسی.
سهی سروش ببالین خوابنیده سرشک از لاله و گل بردمیده.
نظامی.
بر مهد عروس خوابنیده خوابش بربود و بست دیده.
نظامی.
|| مرده. در قبر قرارگرفته. مدفون : درین ره چو من خوابنیده بسی است
نیارد کسی یاد کآنجا کسی است.
نظامی.
|| قرارداده : وزارت به ایام او بازکرد
دو چشم فروخوابنیده وسن.
فرخی.
یلان را مرگ بر گل خوابنیده چو سروستان سند از بن بریده.
( ویس و رامین ).
ستیزندگان نیزه با خشم و شورفروخوابنیده به بال ستور.
اسدی ( گرشاسبنامه ).
دانی که در کفن چه عزیزی نهفته ای دانی که در لحد چه شهی خوابنیده ای.
سنائی.