به لشکرگه دشمن اندر فتاد
چو اندرگیا آتش تیز و باد
همی کشت از ایشان و می خوابنید
بر او ناستاد هر کش بدید.
دقیقی.
زآن جامه های سبزجدا کردشان به خشم بر جایگاه کشتنشان بربخوابنید.
بشار مرغزی.
خوابنیدش بلطف در زانوقضی الامر کیف ماکانوا.
سعدی ( هزلیات ).
|| برهم قرار دادن. روی هم گذاردن : ور بترسی آن که دیگر کس بجوید عیب تو
چشمت از عیب کسان لختی بباید خوابنید.