لغت نامه دهخدا
- به خواب رفتن پای ؛ خواب رفتن پای. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خواب رفتن پای ؛ خفتن پای. بیحس شدن آن بر اثر نرسیدن خون. سر شدن. کرخ شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- در خواب رفتن پای ؛ خواب رفتن پای.
|| خوابیدن. خفتن. بخواب شدن. در خواب شدن.
فرهنگ فارسی
خدر شدن بیحس شدن
مترادف ها
خوابیدن، غنودن، خواب رفتن، خفتن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
خواب رفتن: کاهش حساسیت دست یا پا بر اثر بی حرکت ماندن یا خستگی ( پایم خواب رفته )
( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )
( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )