خواب حضرت سکینه در خرابه شام

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] خواب حضرت سکینه (س) در خرابه شام. حضرت سکینه نقل می کند: هنگامی که در خرابه شام بودیم شبی در خواب دیدم پنج نفر بر مرکب هائی از نور سوارند و فرشتگان آنها را احاطه نموده و خادمی نیز با آنها است به راهی می روند، مرکب ها گذشتند ولی خادم برطرف من آمد و چون نزدیک شد، فرمود: سکینه جدت رسول خدا صلی الله علیه و آله تو را سلام می رساند، گفتم بر رسول خدا صلی الله علیه و آله سلام باد، تو کیستی؟ گفت: خادمی هستم از خدمه بهشت. گفتم: این مردانی که بر مرکب های نور سوارند، کیستند و به کجا می روند؟ گفت: اول آدم صفی الله، دومی ابراهیم خلیل الله سومی کلیم الله چهارمی عیسی روح الله، گفتم آن که محاسنش را در دست گرفته گاهی می افتد و برمی خیزد کیست؟ فرمود: او جد تو رسول خدا صلی الله علیه و آله است، گفتم: کجا می روند؟ گفت: برای زیارت پدرت حسین به کربلا می روند، همین که نام جدم شنیدم دویدم تا خود را به رسول خدا برسانم و از مصائبی که بر ما گذشته او را خبر دهم و بگویم که ستمگران درباره ما چه کردند که در این میان دیدم پنچ هودجی از نور فرود آمدند در هر هودجی خانمی نشسته، پرسیدم این خانمها کیستند؟ گفت: اولی حوا ام البشر، دومی آسیه بنت مزاحم سومی مریم دختر عمران، چهارمی خدیجه خویلد، گفتم خانم پنجمی که دست بر سر نهاده گاهی می افتد و گاهی برمی خیزد کیست؟ فرمود: او جده تو فاطمه دختر محمد رسول خدا است. گفتم: می روم و او را از آنچه بر ما وارد کرده اند آگاه می سازم، دویدم جلو فاطمه زهرا را گرفتم و شروع کردم به گریه کردن و گفتم: یا امتاة جحدوا والله حقنا، یا امتاة بددوا والله شملنا یا امتاة استباحوا والله حریمنا، یا امتاة قتلوا والله الحسین ابانا؛ مادر مادر به خدا قسم حق ما را منکر شدند. مادر، مادر به خدا جمعیت ما را پراکنده ساختند. مادر، مادر به خدا قسم حریم ما را مباح ساختند. مادر، مادر بخدا قسم حسین پدرم را شهید کردند.
فرمود: سکینه جان دیگر بس است که ناله ات جگرم از آتش زد و بندهای قلبم را قطع کرد این پیراهن آغشته بخون پدرت حسین است که از خود جدا نمی کنم تا خدا را ملاقات نمایم که ناگهان از خواب بیدار شدم.
آنچه در کربلا گذشت (از مدینه تا کربلا)، محمدعلی عالمی در دسترس در سایت غدیر، بازیابی: 17 دی ماه 1391.

پیشنهاد کاربران

بپرس