خواب بند

لغت نامه دهخدا

خواب بند. [ خوا / خاب َ ] ( اِمص مرکب ) عمل خواب بندی. خواب مصنوعی : فلان را خواب بند کردند. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( نف مرکب ) آن که کسی را بخواب عملی بخواباند. هیپنوتیزر . || افسون و عزیمتی که بدان خواب مردم بسته شود. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) بافسون کسی را خواب کردن چندانکه تا سحر باطل نگردد بیدار شو .

فرهنگ عمید

۱. کسی را با خواندن افسون یا به قوۀ مانیه تیسم خواب کردن.
۲. [قدیمی] بازداشتن کسی از خواب به وسیلۀ افسون و عزایم.
۳. (صفت ) [قدیمی] ویژگی کسی که خوابش نمی برد.

پیشنهاد کاربران

بپرس