سختم عجب آید که چگونه بردش خواب
آن را که بکاخ اندر یک شیشه شراب است.
منوچهری.
ترا در بزم شاهان خوش برد خواب ز بنگاه غریبان روی برتاب.
نظامی.
ظالمی را خفته دیدم نیمروزگفتم این فتنه ست خوابش برده به.
سعدی ( گلستان ).
از تشویش دزدان خوابش نبردی. ( گلستان ).نه گریان و درمانده بودی و خرد
که شبها ز دست تو خوابم نبرد.
سعدی ( بوستان ).
شب از درد بیچاره خوابش نبردبخیل اندرش دختری بود خرد.
سعدی ( بوستان ).
- امثال :اگر دنیا راآب ببرد او را خواب برده است ؛ این مثل را برای افراد بی اعتناء به امور زنند.