از اندیشه آن شب نیامدش خواب
از اسفندیارش گرفته شتاب.
فردوسی.
تا نپنداری که بعد از چشم خواب آلود توتا برفتی خوابم اندر چشم بیدار آمده ست.
سعدی.
پری پیکر بتی کز سحر چشمش نیامد خواب در چشمان من دوش.
سعدی.
- به خواب کسی آمدن ؛ برؤیای کسی آمدن.دیده شدن در رؤیا و خواب کسی : شب بعد از وفاتش پدرم بخوابم آمد. ( یادداشت بخط مؤلف ).