خواء

لغت نامه دهخدا

خواء. [ خ َ ] ( ع اِ ) هوا. || خلو شکم از طعام. || خلو میان دو چیز. || ( ص ) خالی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خواء. [ خ َ ] ( ع مص ) پیاپی شدن گرسنگی بر کسی. || آتش ندادن آتش زنه. یقال : خوی الزند. || خالی شدن خانه از اهل خود. منه : «خوت الدار» یا «خویت الدار خیاً، خویاً، خواه ٔ، خوایةً». || ویران شدن و خراب شدن. || تهی شدن شکم زن بزادن بچه. یقال : «خوت المراءة» یا «خویت المراءة خوی و خواء || » غذا نخوردن زن بوقت زادن بچه. || بی باران شدن ستارگان. گذشتن مدت نوء نجمی بی باران ( مفاتیح ). منه : خوت النجوم. || ربودن چیزی را. ( منتهی الارب )( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : خوی الشی ٔ.

پیشنهاد کاربران

بپرس