خهر

لغت نامه دهخدا

خهر. [ خ ُ ] ( اِ ) وطن و زمین اصلی. مسکن. مأوا. ( از برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) :
چون بره باشم باشم بغم خانه و خهر
چون بشهر آیم باشم به بسیجیدن راه.
فرخی.

پیشنهاد کاربران

دُمبل، دنبلان ، اسم نوعی قارچ خوراکی
خهر گویه دیگر شهر است و هنوز در خراسان و سیستان شهر را خهر گویند گویه های شهر چند است شهر و شار و خهر و خار و هار و شهر = شه ر= ملک و مملکت است به تازی - انچه امروز انرا شهر میگویند به پارسی پهله و پهلو است

بپرس