همه دشت از آوازشان می خنید
همی رفت تا شهر پیران رسید.
فردوسی.
|| شهرت یافتن. بلندآوازه شدن. مشهور شدن. عام شدن. بگوش همه کس رسیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). چیزی سخت مشهور و آشکارا شدن. ( از لغت نامه اسدی ).خنیدن. [ خ ِ دَ ] ( مص ) مکیدن. ( ناظم الاطباء ) :
گه از باغ تو لاله می چنیدم
گه از بوی تو شکّرمی خنیدم.
شرف الدین شفروه ( از انجمن آرای ناصری ).