خنک کردن
مترادف خنک کردن: سرد کردن، از شور و نوا انداختن، کم شور و شوق کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
ارام کردن، چاییدن، خنک کردن، سرد کردن، خنک ساختن
خنک کردن، خنک ساختن، تازه کردن
وارونه کردن، واژگون شدن، خنک کردن، خنک شدن، دلسرد شدن، وارونه شدن، مانع سررفتن دیگ شدن
خنک کردن، سرد کردن، خنک شدن، منجمد کردن
روشن کردن، خنک کردن، خنک ساختن، تازه کردن، نیروی تازه دادن به، از خستگی بیرون اوردن، با طراوت کردن
خنک کردن، سرد کردن، خنک ساختن، منجمد شدن، خنک نگاهداشتن
خنک کردن، خنک ساختن
خنک کردن، خنک ساختن
خنک کردن، خنک ساختن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
خنک کردن : [عامیانه، اصطلاح] سرد کردن.