خنک شدن


معنی انگلیسی:
chill, to(get)cool

مترادف ها

keel (فعل)
وارونه کردن، واژگون شدن، خنک کردن، خنک شدن، دلسرد شدن، وارونه شدن، مانع سررفتن دیگ شدن

chill (فعل)
خنک کردن، سرد کردن، خنک شدن، منجمد کردن

freshen (فعل)
خنک شدن، نیرو دادن، تازه کردن

فارسی به عربی

برد , جدید , عارضة القعر

پیشنهاد کاربران

بپرس