خنک ساختن

مترادف ها

cool (فعل)
ارام کردن، چاییدن، خنک کردن، سرد کردن، خنک ساختن

fresh (فعل)
خنک کردن، خنک ساختن، تازه کردن

refresh (فعل)
روشن کردن، خنک کردن، خنک ساختن، تازه کردن، نیروی تازه دادن به، از خستگی بیرون اوردن، با طراوت کردن

refrigerate (فعل)
خنک کردن، سرد کردن، خنک ساختن، منجمد شدن، خنک نگاهداشتن

render flat (فعل)
خنک کردن، خنک ساختن

render frigid (فعل)
خنک کردن، خنک ساختن

render insipid (فعل)
خنک کردن، خنک ساختن

فارسی به عربی

جدید

پیشنهاد کاربران

بپرس