خنچه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
خونچه یا خنجه و آن آوازیست که بوقت جماع از بینی مرد آید .
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
خنچه به سفره و ساروق ویا پارچه ای که از یک متر لا اقل کمتر نیست چون ابعاد آن مکعبی است به آن چهارقد هم میگویند علاوه بر اینکه از مرغوب ترین بافته های کارگاه های سنتی که مرغوبش شش تا هشت پدالی که به آن
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
پا فشارهو با صنعت تخفیف پوشاره مییگویند مثلا معمولی دو پافشاره و برتر. چهار پا فشار و شش و تا هشت پافشاره یا پوشاره میگویند و لذا همان پاره هشت پوشاره را باز با سوزن دوزی هنرمندانه برآن گل یا تصویر و یا مناظر طبیعت را هنرمندانه نقش میزنند و آن را خنچه عروس و داماد میسازند ولذا در دربار پادشاهان هم خنچه های کادویی بر سقف تالار آویزان است و در حرم امام رضا هم خنچه های گرانبها با ذکر سند نصب و تحویل تولیت آستان قدس رضوی است
خنچہ ریشہ در پارسی باستان دارند کہ بہ آن خوانچہ سپس در پارسی میانہ خوانچگ و در پارسی امروزه با نام خونچہ.
خونچا یعنی توبره
ائششک باشی خونچادا دورماز ، یعنی توبره مخصوص اسب هست و خر نمی تونه تحملش کنه
ائششک باشی خونچادا دورماز ، یعنی توبره مخصوص اسب هست و خر نمی تونه تحملش کنه
مخفف خوانچه=سفره کوچک مانند دیگچه قلفچه یعنی دیگ و قلف کوچک بیلچه بیل کوچک که مغنی در لای روبی قنات و کندن چاه با بیلچه کار میکند پس خوانچه سفره کوچک. است
در میان تورک ها به مجلس دیدن جهیزیه میگن یا دید و بازدید از یه جای مجلل یا دیدن خونه ی تاره ی یکی با مراسم باشه
خونچا باخدی" به معنی بازدید از تزیینات و اشیای جدید در ترکی
خونچا باخدی" به معنی بازدید از تزیینات و اشیای جدید در ترکی
خنچه همان خوانچه است به معنی سُفره ی کوچک، که ریشه ی آن فارسی باستان می باشد.
خونچا کلمه ای ترکی است ، خون همان تزیینات داخل مجمعه ی قدیم می باشد که لازمه ی هنگام عقد بوده است .
خنچه یعنی چوب تر ،
تا نباشد چوب تر فرمان نبرد گاو و خر
تا نباشد چوب تر فرمان نبرد گاو و خر