خندنده

لغت نامه دهخدا

خندنده. [ خ َ دَ دَ / دِ ] ( نف ) آنکه خنده کند. خنده کننده. ضاحک. ( یادداشت بخط مؤلف ): هرهار؛ بیهوده خندنده. هأهاء؛ مرد نیک خندنده. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) آنکه خنده کند ضاحک .

فرهنگ عمید

= خندان

پیشنهاد کاربران

شاهد مثال:
برفتی جنگجویی را سوی من رهنمون کردی / چو گل خندنده گشت ای بت، مرا گرینده چون کردی ( فرخی )

بپرس