خندخند

لغت نامه دهخدا

خندخند. [ خ َ خ َ ] ( اِ مرکب ) خنده متصل و از روی دل. خنداخند. ( ناظم الاطباء ) :
چنین تا بنزدیک کوه سپند
لب از چاره خویش در خندخند.
فردوسی.
چون بحقّم سوی دانا نال نال
گر نباشد شاید از من خندخند.
ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

( اسم ) خند. متصل و از روی دل .

فرهنگ عمید

خندۀ بلند و متصل.

پیشنهاد کاربران

بپرس