خندان کردن. [ خ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بخنده درآوردن. خنداندن. خندانیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || شکافته کردن. شکفته کردن : گفت در گوش گل و خندانش کردگفت با لعل خوش و تابانش کرد.مولوی.نار خندان باغ را خندان کندصبحت مردانت چون مردان کند.مولوی.