خنجر ظریف دومین بخش سه گانه نیروی اهریمنی اش است.
پسری به نام ویل که مادری عصبی دارد به دنبال پدرش، جان پری از پنجره ای درون هوا می گذرد و به چیتاگاتزه وارد می شود. اشباح بزرگ سالان چیتاگاتزه را از بین برده اند و او طی اتفاقاتی با لایرا آشنا شده و حامل خنجر ظریف می شود. لی اسکورسبی هوانورد جان پری یا استانیسلاوس گرومن را از میان تاتارها برده و خود کشته می شود و اتفاقاتی دیگر…
خانم کالترا، مادر لایرا، جادوگری را به دلیل پیشگویی که مربوط به دخترش گفته شده است را شکنجه می کند را قبل از اینکه قربانی جزئیات را فاش کند توسط جادوگر سرافینا پک لا کشته می شود.
با فهمیدن اهمیت لایرا، یرافینا پلاکا به جستجوی او می رود. در همین حال، هوانورد لی لی اسکوربی به جستجوی او می رود اعتقاد دارد قبلاً مرده است می رود کسی که ازش قدرتمند که می تواند از لابرا محافظت کند، اطلاعاتی دارد.
ویل به دنیای خودش بازمی گردد تا در مورد پدرش که سال ها قبل در یک سفر گم شده بود اطلاعاتی پیدا کند لایرا که با او آمده است می خواهد در مورد غبار - ذرات مربوز متصل به هوشیاری - بیاموزده لایرا به توصیه آلتیو شرش که وسیله ای برای گفتن حقیقت است به دیدار دکتر جاری فانون فیزیکدان می رود که رایانه ای دارد که می تواند با جاده تاریک ارتباط برقرار کند می رود لیرا متوجه می شود که ماده ای که تاریک به نظر می رسد با آنچه او به عنوان گرد و غبار می شناسد مطابقت دارد.
پس بعد از قبول کردن بالابر از سمت یک پیرمرد که خود را آقای چاراز لاتروم معرفی می کند متوجه می شود که لارا آلتیولتر را دزدیده است آقای چارلز قول می دهد که ساز را در ازای خنجر نیرومندی که اکنون در سیتا گازه تملک خودش درآورده برگرداند ویل جوانی را که خنجر را از صاحب آن گرفته است، شکست می دهد.
جاکومو پارادایسی، اما در این مبارزه دو انگشت خود را از دست می دهد که این نشانه ای است که ویل حامل جدید خنجر است. و او قدرت آن را در توانایی بریدن هر ماده، حتی اساس بین جهان توضیح می دهد ویل و لایرا می فهمند سیتاگاز شکار شده است با روح خواران تماشاگران ف که نوجوانان و بزرگسالان را قربانی می کنند اما کودکان را نادیده می گیرند
ویل با استفاده از چاقو پنجرهٔ خانه آقای چارلز را شکست و در آنجا مکالمهٔ او را با خانم کولتر را شنید لیرا متوجه می شود که آقای چارلز لرد پورشال است، اصالتاً از دنیای خودش است و ویل خبر جدیدی از پدرش می شنود که پس از کشف یک حفره ای بین جهان ها ناپدیدشده بود ویل و لایرا با فشارسنج به سیتاگازه فرار می کنند و توسط سرامیناپلاکا از بچه های غارتگر نجات می یابند او به طور ناموفق تلاش می کند تا دست آسیب دیده ویل را بهبود بخشد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفپسری به نام ویل که مادری عصبی دارد به دنبال پدرش، جان پری از پنجره ای درون هوا می گذرد و به چیتاگاتزه وارد می شود. اشباح بزرگ سالان چیتاگاتزه را از بین برده اند و او طی اتفاقاتی با لایرا آشنا شده و حامل خنجر ظریف می شود. لی اسکورسبی هوانورد جان پری یا استانیسلاوس گرومن را از میان تاتارها برده و خود کشته می شود و اتفاقاتی دیگر…
خانم کالترا، مادر لایرا، جادوگری را به دلیل پیشگویی که مربوط به دخترش گفته شده است را شکنجه می کند را قبل از اینکه قربانی جزئیات را فاش کند توسط جادوگر سرافینا پک لا کشته می شود.
با فهمیدن اهمیت لایرا، یرافینا پلاکا به جستجوی او می رود. در همین حال، هوانورد لی لی اسکوربی به جستجوی او می رود اعتقاد دارد قبلاً مرده است می رود کسی که ازش قدرتمند که می تواند از لابرا محافظت کند، اطلاعاتی دارد.
ویل به دنیای خودش بازمی گردد تا در مورد پدرش که سال ها قبل در یک سفر گم شده بود اطلاعاتی پیدا کند لایرا که با او آمده است می خواهد در مورد غبار - ذرات مربوز متصل به هوشیاری - بیاموزده لایرا به توصیه آلتیو شرش که وسیله ای برای گفتن حقیقت است به دیدار دکتر جاری فانون فیزیکدان می رود که رایانه ای دارد که می تواند با جاده تاریک ارتباط برقرار کند می رود لیرا متوجه می شود که ماده ای که تاریک به نظر می رسد با آنچه او به عنوان گرد و غبار می شناسد مطابقت دارد.
پس بعد از قبول کردن بالابر از سمت یک پیرمرد که خود را آقای چاراز لاتروم معرفی می کند متوجه می شود که لارا آلتیولتر را دزدیده است آقای چارلز قول می دهد که ساز را در ازای خنجر نیرومندی که اکنون در سیتا گازه تملک خودش درآورده برگرداند ویل جوانی را که خنجر را از صاحب آن گرفته است، شکست می دهد.
جاکومو پارادایسی، اما در این مبارزه دو انگشت خود را از دست می دهد که این نشانه ای است که ویل حامل جدید خنجر است. و او قدرت آن را در توانایی بریدن هر ماده، حتی اساس بین جهان توضیح می دهد ویل و لایرا می فهمند سیتاگاز شکار شده است با روح خواران تماشاگران ف که نوجوانان و بزرگسالان را قربانی می کنند اما کودکان را نادیده می گیرند
ویل با استفاده از چاقو پنجرهٔ خانه آقای چارلز را شکست و در آنجا مکالمهٔ او را با خانم کولتر را شنید لیرا متوجه می شود که آقای چارلز لرد پورشال است، اصالتاً از دنیای خودش است و ویل خبر جدیدی از پدرش می شنود که پس از کشف یک حفره ای بین جهان ها ناپدیدشده بود ویل و لایرا با فشارسنج به سیتاگازه فرار می کنند و توسط سرامیناپلاکا از بچه های غارتگر نجات می یابند او به طور ناموفق تلاش می کند تا دست آسیب دیده ویل را بهبود بخشد.
wiki: خنجر ظریف