خنجردار. [ خ َ ج َ ] ( نف مرکب ) خنجرگذار. ( آنندراج ). مسلح به خنجر : شده ست تازه مگر خون میان لاله و گل که هست آب زره پوش و بید خنجردار.جلال الدین عضد ( از آنندراج ).چو مریخ فلک شد صاحب نام بخنجرداری او شاه بهرام.اثر ( از آنندراج ).