خنجر خوردن. [ خ َ ج َ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) زخم خنجر برداشتن. || کشته شدن و مردن از زخم خنجر. ( یادداشت بخط مؤلف ). || مردن. بقتل رسیدن : بشیث آمد دوران ملک هفتصد سال نماند آخر و خورد از کف اجل خنجر.ناصرخسرو.