لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
گویش مازنی
دانشنامه آزاد فارسی
خِنازیر (scrofula)
سل غدد لنفی، مخصوصاً غدد لنفاوی گردن. با بزرگ شدن غدد لنفاوی، تشکیل آبسه، و ایجاد جوشگاه مشخص می شود. بیشتر در اطفال و بالغان جوان دیده می شود و در کشورهای پیشرفته شایع نیست. درمان آن تجویز داروست.
سل غدد لنفی، مخصوصاً غدد لنفاوی گردن. با بزرگ شدن غدد لنفاوی، تشکیل آبسه، و ایجاد جوشگاه مشخص می شود. بیشتر در اطفال و بالغان جوان دیده می شود و در کشورهای پیشرفته شایع نیست. درمان آن تجویز داروست.
wikijoo: خنازیر
مترادف ها
توده، چرخ دستی، چرخ دوره گردها، کوه یخ، زنبه، قطعه عظیم یخ، پشته، کوه، تپه، خاک کش، خنازیر، ماهور
خنازیر، سل غدد لنفاوی گردن
خنازیر، گراز وحشی، جنس نر حیوانات پستاندار، گرازنر
خنازیر، گراز، خوک، ادم حریص و کثیف، قالب ریخته گری
خنازیر، خوک، گراز ادم پرخور یا حریص
پیشنهاد کاربران
خَـنازیر:بیماری ایجاد غدد سخت در ناحیه گردن وگلو که درصورت تشدیدمنجر به جراحت شود.
نمونه:از چرک و کثافت دارند خنازیر می گیرند. ( کلیدر ج۶ص۱۸۶۹ )
محمدجعفر نقوی
نمونه:از چرک و کثافت دارند خنازیر می گیرند. ( کلیدر ج۶ص۱۸۶۹ )
محمدجعفر نقوی