خنابس
لغت نامه دهخدا
خنابس. [ خ ُ ب ِ ] ( ع ص ) زشت دیدار. ج ، خَنابِس. || قدیم. ثابت. سخت.( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه :عز خنابس. || شب سخت تاریک. || مرد ستبر اندک کوتاه. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). ج ، خنابسون. || ( اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). ج ، خَنابِس.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید