پیری خمیرمایه مرگ است ای عجب
از موی کس شنید که آید برون خمیر.
کمال الدین اسماعیل.
با خود مخمر کردند که خمیرمایه طینت جناب خلافت مآب ایشان خواهند بود. ( حبیب السیر ).- خمیرمایه شقاق ؛ منشاء و اساس نفرت و دشمنی. آنچه موجب شود که شقاق و نفاق پدید آید.
- خمیرمایه نفاق ؛ اصل نفاق. اساس شقاق.
|| مایه. ترش خمیر. ترشه. ترشه خمیر. خمیرترش. فتاق. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خمیرترش شود : خمیرمایه معروف است و هر کس نیک داند که چون قدری در خمیر گذارند همگی آن را مخمر کند. ( قاموس کتاب مقدس ).
- خمیرمایه کردن ؛ خمیرمایه درست کردن خمیرمایه ساختن. ترشه خمیر درست کردن.