خمیر کنده

لغت نامه دهخدا

خمیر کنده. [ خ َ ک َ دَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی. دارای 160تن سکنه ، آب آن از رودخانه سیاه رود و قنات و محصول آن برنج و غلات و کنجد و پنبه و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی دارای ۱۶٠ تن سکنه آب آن از رودخانه سیاه رود و قنات و محصول آن برنج و غلات و کنجد و پنبه و شغل اهالی زراعت .

گویش مازنی

/Khamir kande/ ازتوابع دهستان علی آباد قائم شهر

پیشنهاد کاربران

در زمان قدیم کسی در این محل زندگی میکرد که آرد آسیاب میکرده و بعد تبدیل به خمیر میکرد و مردم برای گرفتن آرد یا خمیر به اصطلاح مازندرانی میگفتن بریم اونجا که خمیر کنده ( خمیرمیکند )
کنده به معنی مازندرانی یعنی انجام میدهد یا میکند

بپرس