خموش کردن. [ خ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خاموش کردن. ساکت کردن. اسکات. ( یادداشت بخط مؤلف ). || خموش شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : بدرد عشق بساز و خموش کن حافظرموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول.حافظ.