خمور
لغت نامه دهخدا
خمور. [ خ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ خمر. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : خمور الاَنْدَرینا : همواره بفجور و شرب خمور و تضییع مال و بودن در مصرف هر منکر و محظور روزگار می گذرانی. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
فرهنگ فارسی
جمع خمر
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید