خمط
لغت نامه دهخدا
- لبن خمط ؛ شیر خوش بوی و شیری که بوی نبق یا بوی سیب دهد.( منتهی الارب ).
خمط. [ خ َ] ( ع مص ) بریان کردن گوشت. منه : خمط اللحم خمطاً. || نیک ناپختن گوشت. منه : خمط اللحم خمطاً. || بازکردن پوست چارپای حلال گوشت و بریان کردن آن. منه : خمط الجدی. || کردن شیر را در خیک. || خوشبوی شدن و فاسد گردیدن بوی آن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
خمط. [ خ َ م َ ] ( ع مص ) تکبر کردن و خشم گرفتن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
خمط. [ خ َ م ِ ] ( ع ص ) موج زن. منه : بحر خمط الامواج ؛ دریای موج زن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی خَمْطٍ: هر گیاهی است که کمی تلخ مزه باشد ، و هر چه بگذرد ، تلختر شود .
تکرار در قرآن: ۱(بار)
تکرار در قرآن: ۱(بار)
wikialkb: ریشه_خمط
پیشنهاد کاربران
خمط
( ( خمط ) ) نام درختی است که میوه خوردنی دارد، و به هر چیز تازه و خوشبو و به دریاى خروشان گفته میشود. خمط از نامهای حضرت نرجس علیه السلام است .
( ( خمط ) ) نام درختی است که میوه خوردنی دارد، و به هر چیز تازه و خوشبو و به دریاى خروشان گفته میشود. خمط از نامهای حضرت نرجس علیه السلام است .