خمده

لغت نامه دهخدا

خمده. [ خ َ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) مخفف خمیده است که از خمیدن و خم گردیدن باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). || خفته. خوابیده. ( برهان قاطع ).

خمده. [ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان حبله رود بخش فیروزکوه شهرستان دماوند. دارای 130 تن سکنه. آب آن از رودخانه قزقانچای و محصول آن غلات و بنشن و میوه و شغل اهالی زراعت و باغبانی و مکاری است. آب آن از چشمه که برای امراض جلدی مفید است آثار قلعه خرابه در سر کوه مجاور دیده میشود که مناره های متعددی دارد. مزرعه فرح آباد جزء این ده است. راه مالرو می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

دهی است جزئ دهستان حبله رود بخش فیروز کوه شهرستان دماوند دارای ۱۳٠ تن سکنه . آب آن از رودخانه قزقانچای و محصول آن غلات و بنشن و میوه .

پیشنهاد کاربران

بپرس