خمار کردن

لغت نامه دهخدا

خمار کردن. [ خ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) به خماری درآوردن. موجب خماری شدن :
دشمنش را گو شراب جهل چون خوردی تو دوش
صابری کن کین خمار جهل تو فردا کند.
منوچهری.
فردات کندخمار کامشب مستی.
خواجه عبداﷲ انصاری.
|| چشم را بصورت چشم خمار درآوردن. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

بخماری در آوردن آنکه خمار است

پیشنهاد کاربران

بپرس