خم گشته

لغت نامه دهخدا

خم گشته. [ خ َ گ َ ت َ/ ت ِ ] ( ن مف مرکب ) خم شده. ( ناظم الاطباء ). دولاشده. دوتاشده. منحنی شده. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
خم گشته ز بار آن عروسی.
هاتفی.
|| گوژپشت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خم شده دولا شده

پیشنهاد کاربران

بپرس