خم درخم

لغت نامه دهخدا

خم درخم. [ خ َ دَ خ َ ] ( ص مرکب ) پیچ درپیچ. پیچان.
- خم بچیزی داشتن . کنایه از درصدد خرابی بودن کسی. ( آنندراج ) :
آه من خم در خم افلاک دارد روز و شب.
سالک یزدی ( از آنندراج ).
- خم در خم کسی داشتن ؛ کنایه است از درصدد خرابی بودن کسی. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

پیچ در پیچ پیچان

پیشنهاد کاربران

بپرس