خلیفه مازندرانی، معروف به شیخ خلیفه، بنیان گذار لشگر و جنبش سربداران خراسان بود. وی یکی از بزرگان شهر باشتین بود.
خلیفه مازندرانی از اهالی مازندران که چندی را در نزد شیخ بالو زاهد آملی هم قریهٔ خود که از اقطاب مازندران به شمار می رفت، تلمذ و شاگردی کرد. اما چون آنچه را که به دنبالش بود در محضر ایشان نیافت، تصمیم گرفت تا به محضر شیوخ و عرفای دیگر بشتابد.
در این ایام شیخ رکن الدین علاء الدوله سمنانی جزو شیوخ بزرگ زمان خود بود. لذا شیخ به محضرش شتافت تا گمشدهٔ خود را در کنار او بیابد. لیکن آنچه را که می جست در محضر او نیز نیافت. چنان که روزی شیخ علاءالدوله از وی پرسید: «به کدام مذهب از مذاهب اربعه معتقدی؟» و شیخ خلیفه جواب داد «ای شیخ آنچه من می طلبم از این مذهب ها بالاتر است. » و همین جواب کافی بود تا از محضر شیخ علاء الدوله سمنانی نیز خارج شود و به دامن شیخی دیگر از شیوخ زمان یعنی خواجه غیاث الدین هبه الله حموی در بحرآباد جوین بشتابد. لیکن در بحرآباد نیز به خواستهٔ خود نرسید و لذا رخت سفر بربست و در سبزوار اقامت گزید.
سبزوار در این ایام مأمن شیعیان اثنی عشری بود. سکنی گزیدن شیخ خلیفه در مسجد جامع سبزوار و تعالیم او در مسجد باعث گردآوری افراد زیادی در اطراف او گشت که به تبع، پیرو و مرید او شدند. بدین ترتیب آوازهٔ شهرتش در اطراف و اکناف پیچیده و صاحبان قدرت را به وحشت انداخت.
بالاخره علمای درباری که دست در دست حکام داشتند فتوایی صادر کردند با این مضمون که شخصی در مسجد ساکن است و حدیث دنیا می گوید و چون منعش می کنند، منزجر نمی شود و اصرار می نماید. این چنین کس واجب القتل باشد یا نه؟» و اکثر فقیهان رسمی زمان فتوی دادند که، باشد. سرانجام تبلیغ عقاید شیعی شیخ خلیفه باعث گردید تا وی به فتوای فقیهان سنی مذهب مرتد شمرده شود.
بامدادی به مسجدی که شیخ خلیفه بود درآمدند. ریسمانی بر ستون بسته دیدند و شیخ خلیفه از آن به حلق آویخته و خشتی چند در پای ستون بر یکدیگر نهاده، چنان که پای بر آن خشت ها نهند و گردن بدان ریسمان رسد. لیکن کیفیت معلوم بود. کار، کار معاندان و دشمنان سیاسی و عقیدتی شیخ خلیفه بود که بالاخره پس از کوشش های زیاد به هدف خود رسیدند.
این ها تنها چیزهایی است که از زندگی شیخ خلیفه به صورت پراکنده در منابع مختلف نقل شده است. شیخ خلیفه که در مسجد سبزوار «حدیث دنیا» می گفته، هدف و مقصود او هدایت و ارشاد مردم به راه دین و دنیا بوده است. شیخ که خود یکی از علمای تشیع اثنی عشری بود، در سبزوار اقامت گزید بود تا مردم شیعی مذهب آنجا را علیه ظلم و ستم حکام و اهل ظلمه بشوراند و آن ها را برای برپایی عدل و عدالت تشویق و ترغیب نماید. موضع مخالفان وی نیز بر پایهٔ دو بعد عقیدتی و سیاسی اجتماعی قرار گرفته بود.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفخلیفه مازندرانی از اهالی مازندران که چندی را در نزد شیخ بالو زاهد آملی هم قریهٔ خود که از اقطاب مازندران به شمار می رفت، تلمذ و شاگردی کرد. اما چون آنچه را که به دنبالش بود در محضر ایشان نیافت، تصمیم گرفت تا به محضر شیوخ و عرفای دیگر بشتابد.
در این ایام شیخ رکن الدین علاء الدوله سمنانی جزو شیوخ بزرگ زمان خود بود. لذا شیخ به محضرش شتافت تا گمشدهٔ خود را در کنار او بیابد. لیکن آنچه را که می جست در محضر او نیز نیافت. چنان که روزی شیخ علاءالدوله از وی پرسید: «به کدام مذهب از مذاهب اربعه معتقدی؟» و شیخ خلیفه جواب داد «ای شیخ آنچه من می طلبم از این مذهب ها بالاتر است. » و همین جواب کافی بود تا از محضر شیخ علاء الدوله سمنانی نیز خارج شود و به دامن شیخی دیگر از شیوخ زمان یعنی خواجه غیاث الدین هبه الله حموی در بحرآباد جوین بشتابد. لیکن در بحرآباد نیز به خواستهٔ خود نرسید و لذا رخت سفر بربست و در سبزوار اقامت گزید.
سبزوار در این ایام مأمن شیعیان اثنی عشری بود. سکنی گزیدن شیخ خلیفه در مسجد جامع سبزوار و تعالیم او در مسجد باعث گردآوری افراد زیادی در اطراف او گشت که به تبع، پیرو و مرید او شدند. بدین ترتیب آوازهٔ شهرتش در اطراف و اکناف پیچیده و صاحبان قدرت را به وحشت انداخت.
بالاخره علمای درباری که دست در دست حکام داشتند فتوایی صادر کردند با این مضمون که شخصی در مسجد ساکن است و حدیث دنیا می گوید و چون منعش می کنند، منزجر نمی شود و اصرار می نماید. این چنین کس واجب القتل باشد یا نه؟» و اکثر فقیهان رسمی زمان فتوی دادند که، باشد. سرانجام تبلیغ عقاید شیعی شیخ خلیفه باعث گردید تا وی به فتوای فقیهان سنی مذهب مرتد شمرده شود.
بامدادی به مسجدی که شیخ خلیفه بود درآمدند. ریسمانی بر ستون بسته دیدند و شیخ خلیفه از آن به حلق آویخته و خشتی چند در پای ستون بر یکدیگر نهاده، چنان که پای بر آن خشت ها نهند و گردن بدان ریسمان رسد. لیکن کیفیت معلوم بود. کار، کار معاندان و دشمنان سیاسی و عقیدتی شیخ خلیفه بود که بالاخره پس از کوشش های زیاد به هدف خود رسیدند.
این ها تنها چیزهایی است که از زندگی شیخ خلیفه به صورت پراکنده در منابع مختلف نقل شده است. شیخ خلیفه که در مسجد سبزوار «حدیث دنیا» می گفته، هدف و مقصود او هدایت و ارشاد مردم به راه دین و دنیا بوده است. شیخ که خود یکی از علمای تشیع اثنی عشری بود، در سبزوار اقامت گزید بود تا مردم شیعی مذهب آنجا را علیه ظلم و ستم حکام و اهل ظلمه بشوراند و آن ها را برای برپایی عدل و عدالت تشویق و ترغیب نماید. موضع مخالفان وی نیز بر پایهٔ دو بعد عقیدتی و سیاسی اجتماعی قرار گرفته بود.
wiki: خلیفه مازندرانی