دیوانگان گشته خلیعالعذار.
فرخی.
|| بی شرم. ناپاک. ( ربنجنی ). || بی پرده. بی حجاب. بی پروا. متهتک. ( یادداشت بخط مؤلف ) : عوام در میان آنجا چون دریا بر دریا در تموج و خواص از دور و نزدیک و بالا و نشیب در تفرج و پیوسته آن مدت را گذرانیده بفکاهت و خوش عیشی و افسانه و خلیعالعذار دیوانه وار آشنا و بیگانه مشتغل به کأس و پیمانه. ( ترجمه محاسن اصفهان ). || ناپاکدار. ( ادیب نطنزی ): قدم در عرصه مراد و شهوت و تهمت زده و خلیعالعذاروار افسار از نفس اماره برگرفته. ( سندبادنامه ص 124 ).