خلیطی

لغت نامه دهخدا

خلیطی. [ خ ِل ْ لی طا ] ( ع اِ ) آمیزش کننده. ( منتهی الارب ). منه : ما لهم خلیطی ؛ یعنی نیست مر آنها را آمیزش کننده ای. ( ناظم الاطباء ).

خلیطی. [ خ ِل ْ لی طا ] ( ع مص ) خلط. ( منتهی الارب ). رجوع به خلط شود.

خلیطی. [ خ ُل ْ ل َ طا ] ( ع ص ) فضول. خبرپرس. منه : اًنه لقیطی خلیطی ؛ یعنی او پرسش کننده اخبار است تا بدانها نمامی کند. ( ناظم الاطباء ).

خلیطی. [ خ ُل َ طا / خ ُل ْ ل َ طا ] ( ع اِ ) گروه مردم بهم آمیخته از هر جنس ( واحد ندارد ). ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || آمیختگی بعضی کار با بعضی و فساد حاصل شدگی در آن. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : وقعوا فی خلیطی.

پیشنهاد کاربران

بپرس