خلیدگی. [ خ َ دَ / دِ ] ( حامص ) فرورفتگی سوزن و درفش و هر چیز نوک تیز چون خار. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( اِ ) جای فرورفتگی سوزن. ( ناظم الاطباء ).
prick (فعل)تحریک کردن، ازردن، سیخ زدن، خلیدن، با سیخونک بحرکت واداشتن، سیخونک زدن، خلیدگی، با چیز نوک تیز فرو کردنpuncture (فعل)سوراخ کردن، خلیدگی، پنچر شدن