خلور
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
خلُور: . خاشاک. خس . خلنگ.
نمونه:دست بر خار وخلور خشک بیابان بگستراند.
( کلیدر. ج۸ص۲۱۴۹ )
محمدجعفر نقوی
نمونه:دست بر خار وخلور خشک بیابان بگستراند.
( کلیدر. ج۸ص۲۱۴۹ )
محمدجعفر نقوی
خلُور/ kh�lur : نوعی خار.
مانند: ریشه های خشکیده ی خار و خلُور بدر مانده از دم دندان حشم، در باد به ناله در آمده بودند.
کلیدر
محمود دولت آبادی
مانند: ریشه های خشکیده ی خار و خلُور بدر مانده از دم دندان حشم، در باد به ناله در آمده بودند.
کلیدر
محمود دولت آبادی