خلوتیان. [ خ َل ْ وَ ] ( اِ مرکب ) ج ِ خلوتی. منزوی ها. عزلت نشینان. عزلت گزینان : خلوتیان هر کجا مجلس خاصی کنیدترک ادب باشد ار دردسر آرد خمار.خاقانی.تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرندچنگ صبحی بدر پیر مناجات بریم.حافظ.افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع.حافظ.مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت بتماشای تو آشوب قیامت برخاست.حافظ.