خلواره

/xolvAre/

لغت نامه دهخدا

خلواره. [ خ ُل ْ رَ / رِ ] ( اِ ) آتش گَوَن و بُتَه که پس از پختن نان در تنور نانوایی و غیره ماند و فقراء از آن آتش برایگان برای خود برگیرند گرم داشتن کرسی یا خانه را. صَلَه. صابی. خاکستر گرم با خرده های آتش. ( از یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

آتش گون و بته که پس از پختن نان در تنور نانوایی و غیره ماند و فقرائ از آن آتش برایگان برای خود بر گیرند گرم داشتن کرسی یا خانه را صله .

پیشنهاد کاربران

خُلواره:ته مانده آتش. خاکستر همراه با ریزه پلوک های آتش.
نمونه:خلواره ای أتش درونش را بی تاب می داشت. ( ) کلیدر ج۶ص۱۸۷۰ )
محمدجعفر نقوی
خلواره/ kh�lv�re : آتش درخشان.
مانند: این آتش و این هم آتش. ما خود خُلواره ایم. پیاله شما!
کلیدر
محمود دولت آبادی
خلواره/ xol - vāre :
۱ - آتش به جا مانده از بوته و گون که در زیر خاکستر پنهان است .
...
[مشاهده متن کامل]

۲ - جرقه، شراره.
خلواره بستن ( مص. ا. ) ( گفتگو ) به جا ماندن آتش و خاکستر پس از سوختن هیزم و مانند آن ها.
فرهنگ بزرگ سخن
حسن انوری
انتشارات سخن

بپرس