خلخی

لغت نامه دهخدا

خلخی. [خ َل ْ ل ُ ] ( ص نسبی ) مردم منسوب به خلخ :
خلخیان خواهی جماش چمش
گردسرین خواهی وبارک میان.
رودکی.
جدا کردازو خلخی صدهزار
جهان آزموده نبرده سوار.
فردوسی.
بگرد آمدش خلخی صدهزار
گزیده سواران خنجرگذار.
فردوسی.
دست ناکرده چند گونه کنیز
خلخی دارد و خطائی نیز.
نظامی.

فرهنگ فارسی

مردم منسوب به خلخ

پیشنهاد کاربران

منجمان آمدند خلخیان
ابا سطرلابها چو برجاسا
ربنجی

بپرس