غیر عادی، بی ترتیب، خلاف قاعده، غیر معمولی، بی قاعده، نا مرتب، بی رویه
فارسی به عربی
شاذ , شیء شاذ
پیشنهاد کاربران
بیرسمی کردن ؛ برخلاف قاعده رفتار کردن. ظلم و تعدی کردن : مردم ، نیز در کرمان دست گشاده بودند و بیرسمی میکردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 438 ) . غلامی مشهور و ظالم بوده ریاست همدان بستد و نه چندان ظلم و بیرسمی کرد که در وهم آید. ( راحةالصدور راوندی ) . لشکر خوارزم در ولایت ابهر و قزوین بیرسمی بسیار کردند. و فرزندان مسلمانان بغارت بردند. ( راحةالصدور راوندی ) کاشیان. . . عصیان بجای آوردند. . . . و با وی بی رسمیها کردند. ( راحةالصدور راوندی ) . چون بشنید که گورخان از جنگ سلطان بازرسیده است و با رعیت و ولایت بی رسمیها کرد. ( جهانگشای جوینی ) . ... [مشاهده متن کامل]
- بیرسمی نمودن ؛ برخلاف رسم و قاعده معمول رفتار کردن. خلاف عادت کردن : که خسرو دوش بیرسمی نموده ست ز شاهنشه نمیترسد چه سود است. نظامی.