خلاعت. [ خ َ ع َ ] ( ع اِمص ) ناسامانی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به خلاعة در این لغت نامه شود. || ( مص )از فرمان مادر و پدر بیرون آمدن. رجوع به خلاعة در این لغت نامه شود. || پریشان شدن. || فسق و فجور کردن. ( از غیاث اللغات ). || شور فراق داشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
گفت تاب فرقتم زین پس نماند
صبر کی داند خلاعت را نشاند.
مولوی.
خلاعة. [ خ َ ع َ ] ( ع اِمص ) ناسامانی. || ( مص ) از فرمان پدر و مادر بیرون شدن فرزند. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).