خلاصی یافتن


برابر پارسی: رستن

لغت نامه دهخدا

خلاصی یافتن. [ خ ِ / خ َ ت َ ] ( مص مرکب ) نجات یافتن. رستن. رهایی یافتن. ( یادداشت بخط مؤلف ). اِنفِلات. تخلص : گفت... بخشیدیم... همگان خلاصی یافتند. ( تاریخ بیهقی ). بونصر... خواجه را خدمتها کرده بود... و چون خلاصی یافت با وی... ( تاریخ بیهقی ).
بشکر بوده بسی سال تا خلاصی یافت
به امر خالق بیچون و واحد اکبر.
ناصرخسرو.
او چون دانست که خلاصی نخواهد یافت ، جوابهای سخت داد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). بمشقت بسیار از آن جایگاه خلاصی یافت. ( گلستان سعدی ). مجموع از آن بیماریها خلاصی یافتندی. ( مجالس سعدی ).

فرهنگ فارسی

نجات یافتن رستن

پیشنهاد کاربران

از چنگ کسی چاره یافتن ؛ از دست وی خلاص شدن :
نیابد کسی چاره از چنگ مرگ
چو باد خزانست و ما همچو برگ.

بپرس