خلاص شدن. [ خ ِ / خ َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) رهایی پیدا کردن. رستگاری پیدا کردن. نجات یافتن. رهایی یافتن. رستن. رهیدن. جستن از. ( یادداشت بخط مؤلف ) : سعدی درین کمند بدیوانگی فتادگر دیگرش خلاص شود زیرکی شود.سعدی.
از چنگ کسی چاره یافتن ؛ از دست وی خلاص شدن :نیابد کسی چاره از چنگ مرگچو باد خزانست و ما همچو برگ.آزاد شدن یا رهایی یافتن از جایی یا چیزیمثل قید و بند یا مثلاً زندان+ عکس و لینک