از چنگ کسی چاره یافتن ؛ از دست وی خلاص شدن :
نیابد کسی چاره از چنگ مرگ
چو باد خزانست و ما همچو برگ.
نیابد کسی چاره از چنگ مرگ
چو باد خزانست و ما همچو برگ.
خلاص . . . جستن:رهایی جستن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۱۵ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۱۵ ) .