خل =به ضم خ به معنای دیوانه کم عقل ، سبک سر ، می باشد
خل = به کسر خ درزبان لکی به معنای کج و کسی که چشمهای لنگه به لنگه ای داره وچشمهاش تیله ، به کارمیرود .
و ( خول ) =به ضم خ و به صورت بم خواندن ل درزبان لکی به معنای کردوغبار و خاک می باشد و اکثر جاها با خاک همراه می آید . خاک و خول
به ضم خ. :دیوانه. گول مشنگ. ساده لوح
به فتح خ. سرکه
در دو صد من شهد یک اوقیه خل
چون در افکندی و در وی گشت حل
نیست باشد طعم خل چون می چشی
هست اوقیه فزون چون برکشی
✏ �مولانا�
نادان
به واژه شهر از نوشته های بنده ( عارف طاهری ) بروید تا ببینید چرا حرارت از شرارت امده و شده گرما
شراره - = شر اره ( بیار = > آر => آره ) پس شراره شده اتش ( توافق شده شراره شود آإتش چون زبان یک پدیده توافقی می باشد )
... [مشاهده متن کامل]
پس از آن جا که #شهر را اگر بروید بخوانید متوجه میشوید برای شور و تندی ناشی از آتش دیگر نمیتوانستند از واژه هایی که هر یک به یک نمادی توافق و استفاده شد بهره ببرند واژه حرارت از شرارت زاییده شد و به گرما ( اثر ناشی از تکاپو و جاری و ساری بودن ) اطلاق شد.
از نشانه های دیگر اینکه حرارت نمیتواند جر این باشد اینست که حُر دو واجی میباشد و دو واجی ها ریشه ایرانی دارند
نشانه دیگر اینست که واژه حریر را داریم که به نازکی اشاره دارد - نازکی چیزی که اثر مقابلش گرماست
نشانه دیگر اینست که واژه هِل / هلهله را داریم که از پِل / پِلپِل آمده و در پِلاپِل ( فلافل امروزی ) یعنی تند و گرم و اصلا خود فلفل همان پِلپِل بوده پس فهمیدیم هلهله از پلپله آمده و خود هِل از پِل یا فِل پس هریر میتواند همان هلیل باشد و باز از همینروست که واژه خلیل / خیلی /خیل / خُل میشود زیاد یا همان تند و برای همین هست که به کسی که زیاد میداند میگویند خُل شده ( یعنی از روی زیادی دانستن گیج شده ) ببینید چطوره زبان ساخته شده شگفت زده میشوید
امروزه به خیل گروه میگویند یعنی تعداد زیاد که باز هم گپ و گفت مرا می رساند
خیلی = زیاد
خیل = گروه
خیال = انچه در ما جمع شده ( انباشت فکری )
همچنین واژه خلاء که بسیاری خالی / مخیله / تخیل / اخلال ( مثلا میانه ) / تخیل / و خیالی که بدان پرداخته شد از همین خل ساخته شده اند
خیال پردازی یعنی زیاد پردازی ؛ جالب اینکه در زبان فارسی به فکر کردن - - > اندیشیدن گفته شده و اند ایش تن ( مانند اندیشه ) = ( اند = and نشانه ضریب بستن در زبان لاتین برابر واو = و در
زبان های ایرانی جهت ضریب بستن و شدت دادن ؛ حتی ضریب = and میشود ) خیلی ایش ( برابر ویش / wish / وست / خوست / خواست / بیش که نشانه ازدیاد و بیشتر خواستن را دارد ) => فکر کردن = اندیشیدن یعنی زیاد خواستن ؛ از طرفی واژه پند یا پندار را داریم که پند همان fan است . فن یا هوادار در پنکه نیز وجود دارد . در پنچر شدن و پنجره نیز وجود دارد که همگی به هوا اشاره دارند => پندار یعنی هواداشتن ؛ اینکه میگن هوا برت داشت یعنی فکر و خیال و هوا بسرت زد ؛ از همینرو همچنان در اشعار ایرانی در هوای تو بودن = ارزو و فکر تو را داشتن و همچنین در زبان کردی به ارزو هیوا گفته میشود که همان هوای فارسی است => خلا و شاخات بدست آمده از آن همانند مثال هایی که زده شد به دو چیز اشاره دارد
1 - هوا / فضا
2 - آرزو / خواست / بیشتر / خیلی / فکر کردن /اندیشیدن / پنداشتن و . . .
=> خالی = هوایی یعنی چیزی که درش هوا و باد است نه چیز دیگه ؛ امروزه واژه باد و بروت نشانه خالی بندی میباشد و همه اینها نشان دهند درستی گفتار بنده میباشد.
خَل در بسیاری از گویش های ایرانی ( کوهمره ای، تاتی، بختیاری ) به معنای کج است که از پارسی قدیم که به صورت خْوَهل بوده است گرفته شده.
خل به گویش بختیاری یعنی دیوانه، کج و خاکستر می باشد
درگویش تاتی خَل هم به کج وهم به خاکستر گفته میشود. و خُل به شیرین عقل
آدمی که آگاهانه یا ناآگاهانه از روی شهوتی خاص، بعضی از قوانین معنوی را زیر پا میگذارد.
تقریباً به معنای شخصی که از دیوانگی جزئی رنج میبرد یا شخصی که مبتلا به بیماری کم عقلی است. آنرمال بودن، کم عقل بودن، کم داشتن
گاهی انسانها بر اثر فشارهای روانی که خارج از حد تحملشان است، خل میشوند.
خل در گویش خراسانی بمعنی آشغالهای داخل بینی است
مثلا خلوک به معنی آغشته به اب بینی است
در شیراز خل با فتحه خ khal به معنی ریختن هم میباشد مثلا میگن آب خل رفت
خَل کج و شل و لق باشد و همچنان خاکستر و در سروده فرخی به هر دو چم است
پیل مست ار بر در کاخش کند روزی گذار
شیر نر گر بر سر کوخش کند وقتی گذر
آتش خشمش دو دندان خل کند بر پیل مست
آفت سهمش دو ساعد بشکند بر شیر نر
... [مشاهده متن کامل]
و در پارسی ش و خ جای هم نشینند چون شهر و خهر
همچنین لای باشد و انرا خر نیز گویند و خل درخلاب افکندن از اینجاست - و خر در خراب افکندن نیز بهمین چم است و نه ویرانه -
خُل که کانا باشد به گونه خویله نیز امده
عالم شهر همین خواهد لیکن بزبان
بنگوید چو من خویله دیوانه ٔ خر.
فرخی
خِلّ/ khell : آب غلیظ بینی
مانند : با آن خِلّ دماغش که دائم روی سبیل اش آویزان است، . . .
کلیدر
محمود دولت آبادی
خِلّ/ xell : آب بینی در حالی که غلیظ باشد.
واژه نامه ی گویش تون ( فردوس )
تالیف: محمد جعفر یاحقی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
خَل=به زبان بختیاری یعنی کج
خُل=به زبان فارسی یع دیوانه
crackpot
خُل در زبان گیلکی به معنی سوراخ مقعد است
پلو. چلو کلمات تورکی هستند. چون در عربی و لهجه هایش حروف گچپژ نیست.
خُلیدن = خل شدن/خل بازی درآوردن .
خُلاندن = خل کردن کسی.
آدم نیمه دیوانه.
دیوانه _مجنون
( خ - ِ ) یعنی: زائد ، اضافه بودن ، آویزان شدن یا نمایان شدن مایع درون بینی، بی ارزش
( خ - ُ ) یعنی: دیوانه ، احمق ، کسی که شعور انسانی پایین داشته باشد ، کسی که آزاررساند ، به حساب نیامدن
شل مغز
شیرین عقل
احمق دیوانه عقب مونده شل مغز
در گویش تاتی خُل به کم عقل و خَل به کج گفته میشود و خَلَ به خاکستر گفته میشود.
در گویش بختیاری
تلفظ خُلْ به حُلْ تبدیل شده و معنی خاکستر می دهد ،
و خَلْ به معنای کج و ناراست است
دیوانه، نادون
مُنگل
عقب مونده
روانی
بنام خدا
با سلام، عبارت دو کلمه ای . . خل که به افراد غیر نرمال گفته میشود هیچ ربطی به واژن ندارد در قدیم الایام جهت فراخوان عمومی بابت اطلاع رسانی به مردم در میدان شهر افرادی طبل یا کوس را می زدند و مردم در میدان شهر جمع میشدند گاها برخی طبل زنان جهت شوخی بی دلیل به طبل می کوبیدند و مردم سر کار رفته تا اینکه عادت کردند و زمانیکه تشخیص میدادند که فرا خوان دروغ هست به دیگران میگفتند که باز این کوس زنان ( زننده طبل ) خل هستندو از ان زمان به مرور به افراد ی که کارهای غیر طبیعی انجام میدادند کوس خل گفته و کلمه زنان به معنی زننده ، کوبنده حذف و حرف واو طبل نیز حذف شد که عبارت . . خل که ارتباطی به بانوان نداشت برای افراد انرمال بکار برده میشود. با تشکر.
... [مشاهده متن کامل] خُل :به کسی می گویند که کاری را انجام می دهد ولی نتیجه ای از آن حاصل نمی شود.
کسی که بدون مطالعه و بررسی کاری را انجام و نتیجه قابل قبول بدست نیاورد.
کسی که کار بیهوده یا کم حاصل انجام می دهد.
خُل ( به ضمه ) :
در عامیانه به وضعیت سفاهت اطلاق می شود _ آنکه خوب و بد را تمیز ندهد، نه آنکه مشاعر خود را از دست داده، که به آن جنون گویند!
خُل وضع _ خُل مزاج _ خُل بازی _ خُل خُلاب ( وضعیت و کیفیت سفاهت )
... [مشاهده متن کامل]
در گویش فارسی کرمانشاهی:
بعضی وقتا انگاری یه چیزیت میشه ها، هر که ندانه فکر مکنه شیت و "خُل" شدی!
برای معنی "شیت" به واژه ی مربوطه مراجعه کنید
در معنایی دیگر:
واژه ای که در قدیم کاربرد داشته _ و امروزه گرد ، غبار ، خاکستر جایگزین آن شده
به خاکروبه اطلاق می شود _ آنچه از آلودگی بر فرش یا نمد و گلیم و جاجیم و از این دست را گویند، که مثلا، از زیر کفش به آنها منتقل شده باشد.
خستگی و خاک "خُل" راه از تن برفتند _ گرد و "خُل" بر همه ی اثاث خانه نشسته بود
وبه معنای خاکستر نیز گویند:
تمام زندگیش بسوخت و جز مشتی "خُل" از آن نمانده بود!
بی خرد
کم عقل
خل. و یا خله، ( "خ" با آوای زبر، "ل" با آوای زیر ) ، ( ق ) ، ( زبان مازنی ) ، خیلی .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)