خفیدن. [ خ َ دَ ] ( مص ) نفس زدن. دم زدن. || خفه شدن. || سخت نفس کشیدن. || نفس نفس زدن. || سرفه کردن. || طپیدن. ( ناظم الاطباء ). || عطسه کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ). عطسه زدن. ( ناظم الاطباء ) : چون بخفد باد سعادت اثر غالیه سا گردد باد سحر.
منجیک.
و امیرالمؤمنین گفت : دنیای شما بنزدیک من... از خفیدن بزیست بنزدیک خداوندش. ( ابوالفتوح ج 1 ص 700 ). دماغ صبح را در هر خفیدن ز فیض رأی او خورشید زاید.
مؤیدالدین ( از آنندراج ).
نائر [ میشی ] که چون بخفد چیزی از بینیش بیفتد. ( یادداشت بخط مؤلف ). خفیدن. [ خ ُ دَ ] ( مص ) سرفه کردن. ( ناظم الاطباء ). سرفیدن. ( یادداشت بخطمؤلف ): انقحاب ؛ خفیدن یعنی سرفیدن. ( مجمل اللغة ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) عطسه کردن . سرفه کردن سرفیدن
فرهنگ معین
(خَ دَ ) (مص ل . ) عطسه کردن .
فرهنگ عمید
۱. عطسه کردن. ۲. [مجاز] آشکار شدن: چون بخفد صبح سعادت اثر / غالیه سا گردد باد سحر (منجیک: شاعران بی دیوان: ۲۲۷ ).
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست ببینیم در زبان سغدی آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹