خفوت
لغت نامه دهخدا
خفوت. [ خ ُ ] ( ع مص ) آرمیدن و خاموش شدن. بمردن. || بلند نکردن آواز را. ( منتهی الارب ) ( ازتاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : خفت لصوته خفو.
خفوة. [ خ ِ وَ ] ( ع ص ، ق ) بطور پنهانی و قریب. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( ازلسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). منه : یأکله خفوة.
خفوة. [ خ ِ وَ ] ( ع مص ) پنهان و پوشیده کردن. به پنهانی کاری را انجام دادن. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( ازلسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). منه : خفی له خفوة.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید