خفوت

لغت نامه دهخدا

خفوت. [ خ َ ] ( ع ص ) زن لاغر. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || زنی که تنها پسند آید نه در میان زنان. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خفوت. [ خ ُ ] ( ع مص ) آرمیدن و خاموش شدن. بمردن. || بلند نکردن آواز را. ( منتهی الارب ) ( ازتاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : خفت لصوته خفو.

خفوة. [ خ ِ وَ ] ( ع ص ، ق ) بطور پنهانی و قریب. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( ازلسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). منه : یأکله خفوة.

خفوة. [ خ ِ وَ ] ( ع مص ) پنهان و پوشیده کردن. به پنهانی کاری را انجام دادن. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( ازلسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). منه : خفی له خفوة.

پیشنهاد کاربران

بپرس