خفرنج. [ خ َ رَ ] ( اِ ) کابوس. خفتک عبدالجنة. ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). رجوع به خفج در این لغت نامه شود. || ( ص ) زشت و بد : خری بدنژادی خری بدطبیعت خری خفته بالا و خفرنج منظر.
عمعق.
کز کجا آوردمت ای بدنیت که از آن آید همی خفرنجیت.
مولوی.
خفرنج. [ خ َ ف َ ن َ ] ( ع ص ) نرم و نازک. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).