خفرق

لغت نامه دهخدا

خفرق. [ خ َ رَ ] ( ص ) دشنامی است مر فارسیان را یعنی سست رگ و بی غیرت و زشت روی و بدخوی. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) :
ازین خفرقی موی کالیده ای
بدی سرکه بر روی مالیده ای .
سعدی ( بوستان ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) گنده و پلید .
دشنامی است مر فارسیان را یعنی سست رگ و بی غیرت و زشت روی و بدخوی .

فرهنگ معین

(خَ رَ ) (ص ) نک خَفْرگ .

فرهنگ عمید

زشت و پلید.

پیشنهاد کاربران

بپرس